ما مهاجران، رهبر کجای کره زمین که باشیم، حادقات یک نقطه مشترک داریم و آن چیز نیست که وقتی به یادش میافتیم، ضربان قلبمان تندتر میرند.
همه ما چیزهایی داشتیم که در جہاں کوچ میمهاجرتمان جا نشند. چیزهایی که آنقدر دوستشان داشتیم که موجب خداحافظیامان شد.
شاید خانۀ سبز خاطرانمان با آن همه عکسهای یادگاری و یا حس زیبای آشنا بودن با دیوارهای شهرمان، یکی از آن چیزها باشد.
شاید هم حرفۀ ای داشتیم و یا هنری که با هم ممکن نشد.
اما مستند بودمان در کنار هم ممکن بود که، گاهی حتی برای زبان مادریمان هم جایی نداشت.
گوشهای از این داستان مشترکمان در کتابی به اسم "آرزوههای بزرگ، چمدانی کوچک" جا گرفته و حالا به دست شما رسیده.
به امید این که دوستش داشته باشید.
مریم ابراهیمی